1
سکوت پنجه میکشد به گلوی کال احساسم
بغضی درحال رسیدن است
برای صدا زدنت
انگارصدها قرن نوری
فاصله است بین من و تو
وقتی دوستم داری
وقتی دوستت دارم
کُره را درخود دارد
نگاه شلوغت
برای دیداری سخت
در عشقی نابرابر
شاید هم زودگذر
2
تو صبحی
من شب
چگونه دست ما بهم خواهد رسید
وقتی میروی ؛
میآیم
وقتی میآیی ؛
میروم ؟
سکوت پنجه میکشد به گلوی کال احساسم
بغضی درحال رسیدن است
برای صدا زدنت
انگارصدها قرن نوری
فاصله است بین من و تو
وقتی دوستم داری
وقتی دوستت دارم
کُره را درخود دارد
نگاه شلوغت
برای دیداری سخت
در عشقی نابرابر
شاید هم زودگذر
2
تو صبحی
من شب
چگونه دست ما بهم خواهد رسید
وقتی میروی ؛
میآیم
وقتی میآیی ؛
میروم ؟