۱۳۸۹ تیر ۱۷, پنجشنبه

عشق غیر منطقی

  همیشه عاشق عشق بودم . عاشق عاشق شدن . اساسآ کسی هستم که بی عشق نخواهم تونست زنده بمونم و زندگی کنم . تمام امید و اعتمادمو بدون عشق از دست میدم . تمام اعتماد به نفسمو . روزهام شبیه سیاهپالهای مخوف کهکشانی پراز تاریکی و سرازیری میشه و شبهام پرازورطه ای که توش دست وپا میزنم وبیشترفرومیرم . بخاطر همین تمام وجودم رو هق هق اشکهایی لبریزکرده بود که شاید فوران سیلابی بود که مدتها بود از نگاهم جریان داشت . فکرکردم . مدتها فکرکردم . باید پیدات میکردم . باید یه جایی تو یه گوشه ای از دنیا بدست میآوردمت . یه جایی تو اقیانوس بیکران زندگی . بخاطر همین دام قلبم رو انداختم تواقیانوس زندگی تا بلکه یه جایی یه جوری به دام من بیفتی . 



تو هم به دامم افتادی .
 
  اونوقت خواستم قلبموکه دست توبود با مداد عشق جای قلبت نقاشی کنی و بعد منومحکم درآغوشی از محبتت بکشی تا قلبت جای قلبم حک بشه . اینجوری .


  خب حالا قلبت رو حک کردی جای قلبم . ما دوتا هم با همیم اما نمیدونم آیا واقعن بین ما قلبهاموی دارن زندگی میکنن یا یه قلب بزرگ که ممکنه فقط تو ذهن ما باشه و توقلب منو جای قلبت حک نکرده باشی ؟



  نمیدونم . آخه هنوزنفهمیدم تو به عشق غیرمنطقی پابند هستی یا نه ؟

______________________

پ . ن - پیشاپیش عید مبعث به همه مبارک . 

۱۶ نظر:

sepehrسپهر گفت...

دوست جوون اگه عشق منطق داشت هیچکس حاظر نمی شد که بخواد قلبشو به یکی دیکه بده و بعد ...................
منطق برای کارای منطقی هستش. اما عشق یه حس نابه که به دل ربط داره.

آپت خیلی زیبا بوود دوست جوون.

sepehrسپهر گفت...

خواب بارون
دیشب خواب چشماتو دیدم
خواب نگاه پر معنا تو
دیدم
توی بارون قدم به قدم
منو تو کنار هم
من با باله پرواز توی اوج آسمونها
تو با گرمای حرفات توی دل ابرا
سرمایه خیسه بارون روی شونه هام
گرمای حرفات روی نفسام
تاریکی‌
شوم شب اومد سراغم
ترس از دوری چشمات اومد سراغم
لحظه وداع چشمات
دوری از گرمای نگات
پرندهٔ نحس صبح اومد سراغم
لمس پرهاش کرد
بیدارم
نگاه من به اتاق
خالی‌
خالی‌ از اون رویای خیالی


نگین وضعی

محمد (سلام بر زندگی) گفت...

زندگي را به بهانه خواب

خواب را به بهانه درد

درد را به بهانه تو

فراموش کردم

حال خود قضاوت کن که

از من چه ماند

جز تويي که وقت و بي وقت من را

انکار مي کني

محمد (سلام بر زندگی) گفت...

ومن خیسم از خیال لبخندی.
دارد باران می بارد
اما
مردمان دیار عافیت پنجره ها را بسته اند
و خورشید را در فانوس به تماشا نشسته اند.
دارد باران میبارد و غمی به وسعت نداشتن هایم
مرا پر از وسوسه ی کوچ می کند.
دارد باران می بارد
و زمین عطر خاک را
به خاطراتم پیوند می زند
دارد باران می بارد
باران دارد به بیقراری من و نا مهربانی تو می بارد....

محمد (سلام بر زندگی) گفت...

سلام دوست مهربونم
شبتون بخیر
وای چه متن زیبا و دلنشینی بود که در کنار این عکسهای زیبا
چقدر جلوه زیبایی پیدا کرده بود. از خدا میخوام قلبتو به هرکی امانت دادی امانتدار خوبی باشه براش

بیستاب گفت...

سلام دوست عزیز
منم موافق سپهر هستم یه جورایی. وقتی که عشق از در یه خونه ایوارد میشه جا واسه منطق تنگ میشه.به هر حال دو پادشاه در یک اقلیم نگنجند.
خیلی بامزه بود.

الهام گفت...

عشق با روح شقایق زیباست عشق با حسرت عاشق زیباست عشق با نبض دقایق زیباست عشق با زهر حقایق زیباست عشق با در حسرت دیدار تو بودن زیباست.

الهام گفت...

عشق با روح شقایق زیباست عشق با حسرت عاشق زیباست عشق با نبض دقایق زیباست عشق با زهر حقایق زیباست عشق با در حسرت دیدار تو بودن زیباست.

نگار گفت...

نبودنت بهترین بهانه است برای اشک ریختن ...
ولی کاش بودی تا اشکهایم از شوق دیدارت سرازیر میشد ...
کاش بودی و دستهای مهربانت مرهم همه دلتنگیها و نبودنهایت میشد ...
کاش بودی تا سر به روی شانه های مهربانت می گذاشتم
و دردهایم را به گوش تو میرساندم... بدون تو عاشقی برایم عذاب است
میدانم که نمیدانی بعد از تو دیگر قلبی برای عاشق شدن ندارم...
کاش میدانستی که چقدر دوستت دارم و بیش از عشق بر تو عاشقم...
میدانی که اگر از کنارم بروی لحظه های زندگی برایم پر از درد و عذاب میشود
میدانم که نمیدانی بدون تو دیگربهانه ای نیست برای ادامه ی زندگی جزانتظار آمدنت ...
انتـــــــــــــــــــــــــــــظار ...
شش حرف و چهار نقطه ! کلمه کوتاهیه . اما

انتـــــــــــــــــــــــــــــظار ...

سایه ی سکوت گفت...

امیدوارم همیشه دل آرام باشی دوست عزیز در پناه عشق
متن بسیار زیبایی نوشتی

نرگس گفت...

عکس ها واقعا قشنگ بود
سلیقمون خیلی بهم نزدیکه.
با دو غزل به روزم
کرم نما و فرود آ که خانه خانه ی توست!
[گل]

sepehrسپهر گفت...

دوست جوون تولدم بوود چرا نیومدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟

sepehrسپهر گفت...

دوست جوون تولدم بوود چرا نیومدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟

سایه سپید گفت...

سلام مهربون....اوامرتون اجرا می شه...می تونم لینکت کنم؟! :)
کار خوبی کردی...عکسات زیبا بود...نوشته ت هم...چقدر دلم یه عشق واقعی و پر از هیجان می خواد...نه با شک و تردید...

kasra گفت...

سلام چه عجب باز شد،خوندم،بعدا ميام خدمتون...زنده باشي

بیستاب گفت...

سلام دوباره
هنوز به روز نشدین؟