۱۳۸۹ تیر ۲۶, شنبه

زندان مصونیت



به جرم بی حجابی
مرا در حبسی به نام مصونیت ذلیل کرده ای
میخواهم در اقیانوس متلاطم شنا کنم
در دل خطر کوسه و نهنگ و اختاپوس
آزادیم را پس بده

۱۳ نظر:

فانوس به دست گفت...

ببخش بابت تاخیرم
آه اگر آزادی سرودی میخواند

محمد (سلام بر زندگی) گفت...

کلمه هاي سنگين را کنار بزن.
يا بال و پري به آن ها بده؛
بگذار با رويايت پرواز کنند
چرا نمي بينمشان؟!
تو که هميشه از سادگي ات دم مي زني،
بگذار حس کنم که مانند باران ساده اي!
ساده اي به سادگي پيچک سبز تنها
ساده اي به صداقت نگاهت
بگذار کلماتت
سادگي ات را نشانم دهند
سبک پرواز کنند.
مرا هم پرواز دهند
باز هم از من مي شنوي که خسته‌ام
هزاران بار ديگر هم!
پس بگذار سادگي ات مرا آرام کند
بگذار کلماتت خستگي هزار باره ام را دور بياندازد
بگذار باورت کنم تمام تو را و تمام سادگي ات را

محمد (سلام بر زندگی) گفت...

سلام دوست بزرگوارم
عصر بخیر
ممنونم از لطف و محبتتون
شعر زیبایی بود با پیامی متاثر کننده از اتفاقات و افکاری که اکثر زنهای ما بهش گرفتارند

بین نوشته و عکستون رابطه معنایی زیبایی بود احسنتم

sepehrسپهر گفت...

اره دوست جوون. قفسی بنام مصونیت.
ای تو مهربون
ای تو مهربون ، صمیمی
ای رفیق گل بارون
چه قشنگ بود لحظه ای كه
میشكست فاصله هامون
چه هوایی داره خونه
با تو ای ستاره ی من
این اتاق سرد و خالی
از حضور توئه روشن
نفست گرمی خونه اس
چشم تو چراغ خونه
وقتی هستی گل شب بو
تو زمستونم میمونه .

sepehrسپهر گفت...

شاهد عشق
رفته از اینجا تا قله ی نور
بابالی از شوق سرشار و پرشور
نامش همینجاست در دفتر ما
او شد ستاره بالا سر ما
از یاد و نامش ماندی تو برجا
امید فردا آینده ی ما
ای شاهد عشق ای مانده در یاد
چون کوه محکم چون سرو آزاد
یادش گرامی نامش چو خورشید
در قلب ایران چون مه درخشید .

sepehrسپهر گفت...

شـبِ كاغـذی
تو شبِ كاغذی آرزوهام ،گـم شدم
دنبال یه جون پناهی بازیچهء مردم شدم
هر طرف نگا كنم نه چراغه نه ستاره
نه یه قطره بارونی كه روی تشنگیم بباره
نه یه همصدا كه با من شعرِ خوشبختی بخونه
نه یه خاطره كه تا ابد توی دلا بمونـه
همه خو شبختِی كوچیك من دستای تو بود
تو مث دریـا بودی من مثل یك رود
هوس یكی شدن با تو و اون قلب بزرگت
آرزویی كه بشه در تو ازین دلهره آسود.

sepehrسپهر گفت...

شـبِ كاغـذی
تو شبِ كاغذی آرزوهام ،گـم شدم
دنبال یه جون پناهی بازیچهء مردم شدم
هر طرف نگا كنم نه چراغه نه ستاره
نه یه قطره بارونی كه روی تشنگیم بباره
نه یه همصدا كه با من شعرِ خوشبختی بخونه
نه یه خاطره كه تا ابد توی دلا بمونـه
همه خو شبختِی كوچیك من دستای تو بود
تو مث دریـا بودی من مثل یك رود
هوس یكی شدن با تو و اون قلب بزرگت
آرزویی كه بشه در تو ازین دلهره آسود.

sepehrسپهر گفت...

قبای عشق
بگو داد بزن صدا كن
قاصدكهای تو خوابو
كبوترهای هوارو
نیلوفرهای رو آب و
بذار از خورشید چشمات
شب من رنگ سحر شه
جغد شوم تیرگیها
از حضورت دربدر شه
با دو دستت زیر و رو كن
همه سنتها رو بشكن
از قبای تازه ی عشق
جامه ای بكن تو بر تن.

sepehrسپهر گفت...

ای تو مهربون
ای تو مهربون ، صمیمی
ای رفیق گل بارون
چه قشنگ بود لحظه ای كه
میشكست فاصله هامون
چه هوایی داره خونه
با تو ای ستاره ی من
این اتاق سرد و خالی
از حضور توئه روشن
نفست گرمی خونه اس
چشم تو چراغ خونه
وقتی هستی گل شب بو
تو زمستونم میمونه .

sepehrسپهر گفت...

همه شعرا از هاله جهان

سایه ی سکوت گفت...

کاش آنگونه که می خواهم مصون باشم آزادم بگذارند
بسیار شعر زیبایی بود دوست من
قلمت همیشه پر توان

بیستاب گفت...

سلام دوست خوبم
من یه چیزی رو هیچ وقت نفهمیدم.چرا یه جنس دیگه برای یه جنس دیگه محدودیتی رو میزاره و بعد میگه برای حفظ مصونیت خودت در مقابل همجنسان منه این قضیه.خوب برین جنس خودتون رو درست کنین.
این جزو مواردیه که باید گیرنده ها درست بشن،فرستنده سالم هستن.

دوستاي مهربون گفت...

زندگی آنقدر ارزش دارد که به خاطر آن از همه هستی خود مایه بگذاریم تا قصری باشکوه از مهربانی، محبت، عشق و دوستی بنا کنیم و زندگی آنقدر بی ارزش است که نباید به خاطر آن دلی را بیازاریم و برای رسیدن به قله های فانی دنیا دست به هر کاری بزنیم